معنی بازیگر ایلدا

حل جدول

بازیگر ایلدا

صبایی


بازیگر

هنرپیشه

آکتر، هنرپیشه

بانک سریال

ایلدا

سریال ایرانی "ایلدا" به کارگردانی راما قویدل و تهیه‌کنندگی علیرضا سبط احمدی همزمان با چهلمین سالگرد دفاع مقدس از شبکه یک سیما پخش می‌شود. کار ساخت و تولید آن از تابستان سال ۹۸ آغاز و شهریور ۹۹ به پایان رسید. سریالی که در دوران کرونا ساخته شد و چند روز پس از آغاز هفته دفاع مقدس، توانست خود را به پخش شبکه اول سیما برساند.
خلاصه داستان
داستان ایلدا، روایت دو ایل در لرستان است که با مشکلات زیادی روبرو هستند و در حین صحبت های بزرگان ایل درباره چالش های پیش رو، شاهد تحرکات رژیم بعث در حمله به ایران هستیم. این مجموعه تلویزیونی، کلکسیونی از هنرپیشه های سینما، تئاتر و تلویزیون ایران را روبروی دوربین راما قویدل برده است که عبارتند از:
مجید مظفری، فاطمه گودرزی، پوریا پورسرخ، خسرو شهراز، جعفر دهقان، کاظم هژیرآزاد، مینا نوروزی، کوروش سلیمانی، غلامرضا علی‌اکبری، سینا رازانی، مهدی صبایی، مسعود چوبین، رضا نجفی، آوا دارویت، بهروز چاهل، محمدصادق ملک، سیامک ادیب، معصومه بافنده، پویان گنجی، دریا مرادی دشت، زینب قادری، مسعود امین ناجی، طیبه دوست، منصور نواصری، امید محمدنژاد، فاطمه آقابابایی، پیمان کرم‌زاده، ناهید عساکره، سید امیرسالار قوامی، سینا قاسمی نصر

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

بازیگر

بازیگر. [گ َ] (ص مرکب) بازی کننده. لَعِب (منتهی الارب) لَعّاب (دهار) سامد. قصّاف. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). لاعب. لاهی. (دهار). آنکه ببازیهای تفریحی و ورزش سرگرم شود. سرگرم کننده. مشغول کننده:
شده تیغها در سر انداختن
چو بازیگر از گویها باختن.
اسدی (گرشاسب نامه).
ز تاک خوشه فروهشته و ز باد نوان
چو زنگیانی بر بادپیچ بازیگر.
ابوالمثل بخاری.
بقال را از برای دفع موشان راسوئی بود، دست آموز و بازیگر. (سندبادنامه ص 202). || هنگامه گیر. مُشَعبِد. مقلد. مُقَلِّس. (منتهی الارب). بندباز. (ناظم الاطباء):
به بازیگری ماند این چرخ مست
که بازی بر آرد به هفتاد دست.
فردوسی.
چو چنبرهای یاقوتین به روزباد، گلبنها
جهنده بلبل و صلصل چو بازیگر به چنبرها.
منوچهری.
که گیتی یکی نغز بازیگر است
که هر دم ورا بازی دیگر است.
(گرشاسب نامه ص 186)
پیروزه رنگ دایره ٔ آسیا مثال
بازیگریست نادره و خلق چون خیال.
ناصرخسرو.
بازیگر است این فلک گردان
امروز کرد تابعه تلقینم.
ناصرخسرو.
از تو بازیچه ٔ عجب کرده ست
گردش این سپهر بازیگر.
مسعودسعد.
کنون همچو بازیگران گاه گشتن
کند همتش را همی بندبازی.
سوزنی.
زباد بررخ او زلف حلقه حلقه ٔ او
خمیده چنبر بازیگر است و بازیگر.
سوزنی.
چو هندوی بازیگر گرم خیز
معلق زنان هندوی تیغ تیز.
نظامی.
خیالی برانگیزم از پیکری
که نارد چنان هیچ بازیگری.
نظامی.
ببازی در آید چو بازیگری
ز پرده برون آورد پیکری.
نظامی.
|| جلف. سبک. شیطان به اصطلاح امروز. (یادداشت مؤلف):
گفتم این بازیگری با هر کسی چندین چراست ؟
گفت بازیگر بود کودک چو بازاری بود.
حقوری هروی.
|| رقاص. پای کوب: اُلعوبَه، زن بازیگر. رقاصه (صراح اللغه). رامشی. رامشگر: و بازیگران بازی میکردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 42).
راست گفتی ز مشک بر کافور
لعبتانند گشته بازیگر.
فرخی.
تبیره زنان پیش و بازیگران
سران می دهنده به یکدیگران.
اسدی (گرشاسب نامه).
و مطرب و مسخره وبازیگر بخود راه ندهد. (مجالس سعدی ص 25). و رجوع به بازیکن و بازی کننده و بازی کردن شود.

اصطلاحات سینمایی

بازیگر

بازیگر فردی است که برای ایفای نقش خاصی درفیلم انتخاب می شود بازیگر اززمانی وارد سینما شد که سینما ازمرحله ی فیلمهای ساده ومستند که بیشتر افراد عادی درمقابل دوربین کارهای روزمره ی خود را انجام می دادند، به مرحله روایتگری ارتقاء یافت. بازیگر ابتدا به مفهوم کلی به کار می رفت، یعنی بازیگر می توانست درتئاتر ونیز سینما ایفای نقش کند. چنان که درابتدای ورود مقوله ی بازیگری به سینما، این بازیگران تئاتر بودند که از تحریم اولیه ی خود به درآمدند وحاضر شدند درسینما بازی کنند، اما با بلوغ سینما، این سینما بود که بازیگران تئاتر راپس زد چراکه بازی درسینما با بازی در تئاتر کاملا فرق دارد. بازی وبازیگر درتئاتر ویژگیهایی ازقبیل اغراق درحرکت وبازی، تداوم بازی یا دریک زمان ارائه شدن بازی وکارروی صدا دارد. درحالی که بازی درسینما، غیرتداومی است و درحرکت وادا ورفتارها اغراق آمیز نیست. بدین شکل بود که سینما برای خود بازیگرانی تربیت کرد وبه این منظور مدرسه بازیگری« اکتورزاستودیو» درسال 1947 با مدیریت « ایلیا کازان » و « چریل کرافورد» درنیویورک تاسیس شد. بازیگرانی چون«مارلون براندو» « جیمز دین» و« آنتونی کویین» ازجمله پرورش یافتگان این مدرسه بودند.

فرهنگ معین

بازیگر

هنرپیشه، بازیکن، مجازاً نیرنگ باز، فریب کار. [خوانش: (گَ) (ص فا.)]

فرهنگ عمید

بازیگر

اجراکنندۀ نقش در نمایش، فیلم، و مانندِ آن،
[مجاز] حیله‌گر، نیرنگ‌باز،

فارسی به انگلیسی

بازیگر

Actor, Actress, Artist, Artiste, Entertainer, Performer, Player, Thespian

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

بازیگر

مشغول کننده، اسباب بازی

فارسی به آلمانی

بازیگر

Schauspieler

مترادف و متضاد زبان فارسی

بازیگر

آرتیست، بازیکن، ستاره، هنرپیشه، هنرمند،
(متضاد) تماشاچی، تماشاگر، تماشایی، بازی‌کن، نقش‌پرداز، نیرنگ‌باز، فریب‌کار، حقه‌باز

معادل ابجد

بازیگر ایلدا

286

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری